فروغ جاویدان؛ پاسخ به ضرورت تاریخ و پرش آگاهانه بهسوی رستگاری یک ملت به قلم مصطفی نیکار، نویسنده مجموعه «خروش جنگل»
فروغ جاویدان، تصمیمی آرمانی، ملی و تاریخی برای رستگاری یک ملت
در تاریخ جنبشها، لحظاتی هست که سرنوشت یک ملت، آینده یک خلق، و اعتبار یک مبارزه در گرو تصمیمی برقآسا و جسورانه قرار میگیرد. تصمیمی که نه بر پایه محاسبههای منفعتطلبانه، که بر بنیاد فدای کامل و اعتماد به خلق و خدا و تاریخ اتخاذ میشود. فروغ جاویدان، در تابستان ۱۳۶۷، چنین لحظهای بود.
خمینی، آن دیکتاتور فرتوت قرون وسطایی، با سرکشیدن جام زهر آتشبس، میخواست مجاهدین را به «زائده جنگ» تبدیل کند و با یک بازی فریبکارانه، آنان را در ذهن مردم ایران بهعنوان ستون پنجم دشمن معرفی نماید. اما رهبری مقاومت، با هوشیاری و شهامت بینظیر، در نشست تصمیمگیری تاریخی، پاسخ داد:
«باید رفت، و حتی یک روزش هم دیر است.»
دستان همهی رزمآوران ارتش آزادیبخش بالا رفت. تصویری که دوربینها ثبت کردند، نه فقط اعلام آغاز عملیات، که مهر تأییدی بود بر تصمیمی آرمانی برای پاسخ به ضرورت تاریخی.
انتخابی برخاسته از آگاهی، نه از تردید
در تبلیغات ارتجاع و همزاد بورژوازی، این تصمیم به شکل وارونه بازتاب یافته است: «چرا رفتند؟ چرا با علم به سختی کار، پیشروی کردند؟ چرا عقب ننشستند؟»
پاسخ روشن است: برای آنکه زمان، زمان ایستادن نبود. زمان، زمان تصمیمی ملی، برای رستگاری یک ملت بود.
رهبری مقاومت، با تمام آگاهی به قیمت و ریسک، بار دیگر تمام سرمایهاش را بر کف نهاد. آن سرمایه، نه سلاح و تجهیزات، که انسانهای آگاه و فدیهگر بودند. همانها که ربع قرن با خون دل فراهم آمده بودند؛ از زندانهای شاه تا سلولهای خمینی، از کوههای کردستان تا خشتخشت اشرف.
و فرمانده ارتش آزادیبخش، در آن روز، با صداقت و جسارت اعلام کرد:
«بار خدایا! شاهد باش، شاهد باش که تمامی سرمایهمان را که محصول ربع قرن رزم و رنج مستمر هست، تقدیم تو و خلقت کردیم...»
فروغ؛ پیشیگرفتن از جبر تاریخ
عملیات فروغ جاویدان، یک نبرد معمولی نبود. نه در هدف، نه در روح، و نه در سرنوشت.
فروغ، واکنشی بود به یک توطئهٔ بزرگ: ساکتکردن ارتش خلق با پوشش صلح.
اگر ارتش آزادیبخش پس از آتشبس خامنهای ساکت میماند، ارتجاع فرصت مییافت تا بگوید: «دیدید؟ تمام اینها وابسته به جنگ بودند. حالا که جنگ تمام شد، آنان هم تمام شدند.»
اما عملیات فروغ، این ترفند را در هم شکست. ارتش آزادیبخش با پیشرویاش در جادههای ایران، پیام داد:
این جنگِ ماست، این قیامِ خلق ماست، نه به نیابت از هیچ قدرت خارجی، که از دل خون شهدا برخاستهایم.
فروغ، تا پیروزی ادامه دارد
از آن روز تا امروز، کابوس فروغ دست از سر نظام ولایت فقیه برنداشته است. هر قیام، هر فریاد در خیابان، هر شعار در کوچه، بازتابی است از صدای «فروغ جاویدان».
هر جوانی که سنگ برمیدارد، هر دختری که حجاب تحمیلی را پاره میکند، و هر خانوادهای که داغدار فرزند اعدامشدهاش میشود، در امتداد همان راه فروغ گام برمیدارد.
فروغ، تنها یک عملیات نبود.
فروغ، آغاز یک قیام مستمر و ناتمام بود.
فروغ، پاسخی بود به یک ضرورت تاریخی، و این پاسخ، هنوز در کوچههای ایران طنین دارد.
نتیجهگیری: اینبار فروغ، خامنهای را درهم خواهد شکست
فروغ جاویدان، هنوز به نقطه پایان نرسیده است. آن فروغی که در ۳ مرداد ۱۳۶۷ آغاز شد، اکنون با کانونهای شورشی، ارتش خلق، مقاومت بینالمللی، و قیامهای مردمی در سراسر ایران، به آستانهٔ فرجام رسیده است.
رژیم ولایت فقیه، دیگر نه مشروعیت دارد، نه مشروعهای، و نه پناهگاهی.
و اینبار، یکی باید برود و یکی باید بیاید.
بیشتر بدانید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر