"هندسهی قدرت" Adel Abiyat
عادل عبیات Adel Abiyato
هندسه قدرت =نه شاه ونه شیخ(این عبارت از ما است )
هندسه قدرت =نه شاه ونه شیخ(این عبارت از ما است )
در این جستار از دستگاهِ ریاضی کمک میگیرم تا از نظم اعداد به معنا برسم، از منطقِ جمع و تفریقِ سلطه تا ضرب و تقسیمِ امکان. میخواهم نشان دهم که قدرت، پیش از آنکه فرمانی سیاسی باشد، زبانِ فرمان است، معادلهای که انسان را میانِ واژه و اراده میسنجد و از همین مسیر به لحظهای خواهم رفت که قدرت در منطقِ استبداد اشباع میشود، معنا میمیرد و عدد به صفر میل میکند، تا به ریاضیاتِ تازهای برسم، جایی که آزادی در نسبت زاده میشود، نه در حاصل و سرانجام از این مسیر به حسابِ مسعود رجوی میرسم، به هندسهای از قدرت که در آن رهبری نه مرکز، که مخرجِ معناست، نه فرمان، که گردشِ نسبت.
قدرت پیش از آنکه فرمانی سیاسی باشد، زبانِ فرمان و فرمول است، معادلهای که انسان را میانِ واژه و اراده میسنجد. در مرکزِ هر نظمی، فرمولی پنهان نفس میکشد، یا جمع و تفریق است، یا ضرب و تقسیم. در پهنهی سیاست، جمع و تفریق، منطقِ خودشیفتگیِ قدرت است و ضرب و تقسیم، منطقِ درهمتنیدگیِ انسانها در میدانِ آزادی و امکان.
ولایت فقیه و سلطنت هر دو محصولِ حسابیاند که با عددِ مرکز آغاز میشود و با تفریقِ دیگری دوام میآورد، اما جمهوری و دموکراسی، فرزندِ ریاضیاتیاند که معنا را در نسبت میجویند نه در حاصل. در سلطنت و ولایت، تمام دادهها از یک نقطه عبور میکنند و باز به همان نقطه بازمیگردند. وفاداری جمع میشود، مخالفت تفریق و حاصل عددی ورمکرده اما بیجان است.
قدرت در این نظمها با جمع و تفریق تعریف میشود، جمعِ منابع برای مرکز، تفریقِ رفاه و حقوق از پیرامون. هرچه جمع بیشتر شود، رفاه اجتماعی کمتر میشود، چهکه تمرکز و جمعِ قدرت بدون تقسیم، رویِ دیگرِ انباشتِ استبداد است. در این دستگاه قدرت با حذفِ دیگری زنده میماند، اما در لحظهی حذف، معنا را نیز میکُشد. در مقابل، دموکراسی و جمهوری منطقِ ضرب و تقسیم را برمیگزینند.
قدرت از نسبت میانِ اعداد زاده میشود، نه از مرکز. در این منطق هر ضرب همافزایی است و هر تقسیم، مخرجی از عدالت. قدرت نه در حاصل، که در جریانِ معنا حضور دارد.
هر نظامی که با جمع آغاز کند، به تفریق ختم میشود، چهکه مرکز، هرچه بیشتر جمع کند، کمتر میتواند تقسیم کند و آن لحظه، آغازِ فروپاشی است. در ریاضیات و اقتصاد این لحظه را اشباع مینامند و در سیاست، استبدادِ مطلق.
ولایت فقیه و سلطنت هر دو به این نقطه میرسند، گمانمیکنند که میتوان با حذفِ مخرج، معنا را نگاه داشت. اما در معادلهی قدرت، حذفِ مخرج یعنی تقسیم بر صفر و تقسیم بر صفر، یعنی انفجارِ معنا. قدرتِ مطلق، همان میلِ عدد به صفر است، هرچه بزرگتر شود، نسبتش با سایر اعداد کمتر میشود و در نهایت از معنا تهی میشود.
در جهانِ بستهی استبداد، قانونِ فرسایشِ معنا جاری است، قدرت از گردش میافتد، نظام به سکون میرسد و فروپاشی، نه از دشمنِ بیرونی، که از خفگیِ درونی شروع میشود. نظامهای جمع و تفریق، با خوردنِ دیگری زنده میمانند، تا روزی که از خودشان چیزی برای خوردن باقی نماند.
اما در جهانِ ضرب و تقسیم معنا در نسبت زاده میشود، در گفتوگو، در مشارکت، در گردشِ آگاهی. در این ریاضیات، آزادی نه عددی مطلق است و نه شعاری توخالی، که فرمولِ تعادل است، معادلهای که انسان هر روز باید در خود حل کند. اختیار نیرو میبخشد و مسئولیت تعادل میآورد. در این معادله انسان دیگر عددی در خدمتِ مرکز نیست، که مرکز، عددی است در خدمتِ انسان. هر ضرب، تکثیرِ معناست و هر تقسیم، توزیعِ کرامت. در این دستگاه، قدرت در گردش است، نه در تمرکز. مرکز دیگر نقطهای ثابت نیست، که لحظهای در حرکتِ میانِ جامعه. دموکراسی یعنی پذیرفتنِ مخرج، یعنی قبولِ دیگری در معادلهی خود و آزادی یعنی زیستن در نسبت، نه در حاصل.
در جهانِ جمع و تفریق، انسان یا حاکم است یا محکوم، اما در جهانِ ضرب و تقسیم، انسان شریک است، شریکی در آفرینشِ معنا، در زایشِ آزادی، در تداومِ امکان و درست در همین نقطه است که ریاضیات به فکر بدل میشود، وقتی عدد، دیگر عدد نیست، که زبانیست برای اندیشیدن به نسبتِ انسان و قدرت، برای دیدنِ آزادی بهمثابهی نسبت، نه حاصل و از این مسیر به حسابِ مسعود رجوی میرسیم، به هندسهای از قدرت که بر محورِ ضرب و تقسیم استوار است، نه جمع و تفریق، هندسهای که در آن رهبر نه مرکز، که مخرجِ معناست، محورِ تقسیم، نه نقطهی انباشت. در این حساب، قدرت از مرکز نمیجوشد، که در میدان پخش میشود و رهبری، نه در تملک، که در توزیعِ امکان معنا مییابد. رجوی در ریاضیاتِ خودش، قدرت را از منطقِ سلطه به منطقِ نسبت منتقل کرد، عدد را از تختِ پادشاهی به مدارِ گردش پرتاب کرد و بهجای فرمان، معادله را نهاد. در حسابِ او هیچ منِ مطلقی وجود ندارد، هر من در نسبت با دیگری تعریف میشود. قدرت هرجا تقسیم شود زنده میماند، هرجا جمع شود میمیرد. ریاضیاتِ رجوی نه فرمانِ سیاست، که تمرینِ آزادی ست، تمرینِ ضرب در دیگری و تقسیم با جهان.

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر