۱۴۰۴ آبان ۱۵, پنجشنبه

یدالله آبهشت از مسئولین همه جانبه ستاد مجاهدین در رشت ، در نگاه یاران؛ آنکه هر جا بود امید می‌داد

 

یدالله آبهشت از مسئولین همه جانبه ستاد مجاهدین در رشت ، در نگاه یاران؛ آنکه هر جا بود امید می‌داد

نویسنده: مصطفی نیکار(شهرام)

تقدیم


به آنان که ایستادند
نه برای دیده‌شدن
بلکه برای این‌که
زمین از امید خالی نماند.

به یاران شهیدی که در جنگل، در ستادهای شهر،
در زندان شاه و زیرزمین‌های خمینی
بدن‌شان را گرفتند
اما روح‌شان را ندادند.

به بهار
نه فقط به نشانی یک نام
بلکه به نشانی ادامه‌ی عهد.

و به نسل امروز
که هنوز در خیابان‌ها، دانشگاه‌ها و زندگی‌های روزمره‌شان
در سکوت، در جسارت، در انتخاب،
پرسش را زنده نگه می‌دارند:

«
چگونه باید زیست که انسان بمانیم؟»

این کتاب
نه یادگاری گذشته
که امانت آینده است.

یادآوری مهم


یدالله آبهشت از پیشتازان نبرد علیه هر دو دیکتاتوری زمانهٔ خود بود؛
دیکتاتوری شاه و دیکتاتوری خمینی.

شاه، با ساواک و شکنجه‌گاه‌های قصر و کمیته، او و نسلش را زیر ضرب برد.
اما کار ناتمام ماند.

دیکتاتوری خمینی — ولیعهد حقیقی سلطنت در لباس دین — ادامه همان پروژه بود:
همان سرکوب، همان سرنیزه، همان زندان، همان حذف. فقط با نام و لباس دیگر.

هدف خمینی نه مبارزه با یک سازمان، بلکه ریشه‌کنی نسل آگاه‌شده بود؛
نسلی که راه را از مسعود رجوی، رهبر مقاومت، آموخته بود.

نسل یدالله می‌دانست آزادی هزینه دارد؛
اما این هزینه انتخاب بود — نه اجبار.

و چون او و یارانش ایستادند،
ستون انقلاب و انسانیت باقی ماند.)

درآمد کتاب خاطرات

یدالله آبهشت ، او تنها یک نام نبود؛ «رفتار» بود.
یک روش زیستن.
یک «بودنِ سربلند» که در دل هر کس که به او رسید، اثر گذاشت.

ما در جلد نخست، زندگی و قامت تاریخی او را نوشتیم؛
اما قامت انسان فقط در متن تاریخ دیده نمی‌شود 
در نگاه یاران دیده می‌شود.
در کوره زندان، کنار پتوهای سربازخانه قصر.
در پله‌های سرد باشگاه افسران سپاه.
در راهِ سبزِ پیچ‌درپیچ لاهیجان به رشت، وقتی او پشت فرمان نبود اما سخن می‌راند و قلب‌ها را روشن می‌کرد.

این جلد، روایت‌هایی است که هرکدام پنجره‌ای است به یک بُعد از یدالله:

یک هم‌سلولی از مقاومت او می‌گوید؛
از آن شبی که با بدن سوخته از اتوی داغ برگشت،
و با نفس نیمه‌بریده، آرام، فقط گفت:
«
بچه‌ها… ما پیروزیم

یک همرزمِ راه در مسیر لاهیجان – رشت از او می‌گوید؛
از آن لبخند گرم،
از آن دست که بر شانه‌اش می‌گذاشت و می‌گفت:
«
درود بر شما — این از ما نیست، از سازمان است

یک زندانی سیاسی زمان شاه از او می‌گوید؛
از دوش آب سردی که بعد ورزش می‌گرفت
و از آن جمله که همیشه تکرار می‌کرد:
مجاهد باید سخت را دوست باشد، نه فقط تحمل‌کننده‌ی سختی.

یک شاگرد کلاس نهج‌البلاغه‌اش از او می‌گوید؛
از اینکه پیش از آنکه «درس» بدهد، گوش می‌داد.
از اینکه پیش از آنکه «بحث» کند، «فهم» می‌کرد.
از اینکه ایمانش را با رفتار توضیح می‌داد، نه با کلمات.

این جلد، حجم نیست؛ خاطره‌ها اگر زیاد روایت شوند روح خود را از دست می‌دهند.
ما در این جلد، هر خاطره را کوتاه، دقیق، زلال و شفاف می‌آوریم:
با نام راوی، زمان روایت، و یک پیام انسانیِ برجسته که از دل آن خاطره بیرون می‌آید.

زیرا هدف این جلد:
بازگشت به یداللهِ انسانی است.
یداللهِ خندان.
یداللهِ فروتن.
یداللهِ که وقتی می‌گفت «درود بر شما»،
واقعاً درود می‌فرستاد.

و چنین است که او از تاریخ به قلب بازمی‌گردد.
نه به‌عنوان «شهید»،
بلکه به‌عنوان رفیق و الگو.
برای نسل‌های آینده که خواهند پرسید:

«قامتِ آدمی چگونه راست می‌ماند؟»

و ما خواهیم گفت:
این‌گونه که او ایستاد.

همینجا کلیک کنید وتمام جلد ۲ را بخوانید 

https://khoroshjangal.com/2025/11/06/

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

یدالله آبهشت از مسئولین همه جانبه ستاد مجاهدین در رشت ، در نگاه یاران؛ آنکه هر جا بود امید می‌داد

  یدالله آبهشت از مسئولین همه جانبه ستاد مجاهدین در رشت ، در نگاه یاران؛ آنکه هر جا بود امید می‌داد https://khoroshjangal.com/2025/11/06/ نو...