۱۴۰۴ مرداد ۳۰, پنجشنبه

«هفت‌چشمه؛ سرچشمه خون و آزادی» بیاد نام وخاطره حجت زمانی وشهدای هفت چشمه ایلام قسمت دوم

 

«هفت‌چشمه؛ سرچشمه خون و آزادی» بیاد نام وخاطره حجت زمانی وشهدای هفت چشمه ایلام قسمت دوم 

هفت‌چشمه در دهه‌ی خون

وقتی مجاهدین خلق پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ وارد فاز مقاومت مسلحانه شدند، رژیم برای درهم‌شکستن هر صدای آزادی، به روستاها هجوم برد. ایلام یکی از کانون‌های اصلی این سرکوب بود. در این استان، فقر اقتصادی با سرکوب سیاسی درهم‌آمیخته بود، و همین شرایط، خاک باروری برای رشد مقاومت فراهم کرد.

در همان سال‌های آغازین دهه‌ی ۶۰، هفت‌چشمه نام خود را در لیست سیاه رژیم جا داد؛ چرا که فرزندانش به سازمان مجاهدین خلق پیوستند و از میان آنان فرماندهان، پرستاران و مبارزان برخاستند.

  • هدایت کریم‌بیگی، مهندس و مسئول دفتر فنی استانداری، به‌جای عافیت، راه مقاومت را برگزید. او از نخستین فرماندهان فاز نظامی در ایلام بود و در سال ۱۳۶۰ تیرباران شد. خون او، مهر آغازین مقاومت هفت‌چشمه شد.
  • عبادالله نادری، پرستار متعهد ایلام، در سال ۱۳۶۷ در جریان قتل‌عام زندانیان سیاسی به‌شهادت رسید. او به‌راستی نماینده‌ی قشر آگاه و انسانی بود که در کنار مردم ایستاد و در کنار مردم سر به دار شد.
  • خانواده‌ی زمانی، شجره‌یی از شهیدان؛ حجت زمانی که پس از شکنجه‌های طولانی در گوهردشت سربدار شد؛ پهلوان خزعل و فلاح زمانی که در کوهستان‌های ایلام و هفت‌چشمه جان باختند؛ و امروز علی زمانی که در تابستان ۱۴۰۴ با گلوله‌های وحوش انتظامی کشته شد.

این رشته‌ی خون گسسته نشد، بلکه هر بار محکم‌تر و پرصلابت‌تر ادامه یافت.

سرچشمه یا «سره‌چشمه»

هفت‌چشمه در حقیقت سره‌چشمه است؛ چشمه‌ای که از دل تاریخ می‌جوشد. سرچشمه‌یی که نه فقط از دل خاک، که از دل آگاهی و ایستادگی مردمی برمی‌خیزد. سرچشمه‌یی که در هر نسل تازه می‌شود؛ از هدایت تا عبادالله، از خزعل و فلاح تا حجت و علی.

این خاک شاهد بوده است که چگونه مأموران و پاسداران رژیم، به خانه‌های مردم هجوم می‌برند، چگونه جوانان بی‌سلاح را هدف قرار می‌دهند، و چگونه می‌خواهند با ایجاد رعب و وحشت، صدای آزادی را خاموش کنند. اما تاریخ گواهی می‌دهد که هفت‌چشمه به‌رغم همه‌ی این کشتارها، خاموش نشد.

پیوند با مقاومت سراسری

هفت‌چشمه تنها یک نقطه‌ی محلی نیست؛ بخشی از یک پازل بزرگ‌تر استمقاومت سراسری مردم ایرانخون شهیدان این روستا با خون صد و بیست هزار شهید راه آزادی در سراسر ایران گره خورده است. همان‌طور که قتل‌عام ۶۷ محدود به تهران یا اوین نبود، ایلام و هفت‌چشمه نیز بخشی از همان پیکره‌اند.

امروز وقتی از هفت‌چشمه سخن می‌گوییم، در حقیقت از ایران می‌گوییم؛ از جغرافیایی کوچک اما با معنایی جهانی. از روستایی که یادآور استبداد و مقاومت است.

عهدی با تاریخ

هفت‌چشمه برای تاریخ ایران یک پیام روشن دارد:
هرچند دشمن بارها به این خاک هجوم آورد، خانه‌ها را به آتش کشید و جوانان را به دار آویخت، اما چشمه‌ی خون مقاومت هیچ‌گاه خشک نشد.
این عهدی است میان خاک و خون، میان تاریخ و مردم. عهدی که می‌گوید:

«از این خاک، همیشه خون‌های تازه خواهد جوشید تا سرچشمه‌ی آزادی را زنده نگاه دارد

این کتاب، روایت همین سرچشمه است؛ یادنامه‌ی هفت‌چشمه و شهدایش، سندی از جنایت‌های ارتجاع و سندی از پایداری مردمانی که در قلب کوه‌های ایلام، مشعل آزادی را روشن نگاه داشتند.

کتاب هفت چشمه،سرچشمه خون وآزادی را از سایت خروش جنگل بخوانیدروی همین لینک کلیک کنید

فصل اول

هفت‌چشمه؛ روستای خون و غیرت

جغرافیا و جایگاه

روستای قهرمان پرور هفت چشمه ایلام

هفت‌چشمه، روستایی است در شمال ایلام، میان رشته‌کوه‌های کبیرکوه و قلاقیران؛ جایی که کوه و دشت و چشمه، طبیعتی سرسخت و در عین حال زندگی‌بخش را ساخته‌اند. هفت چشمه‌ی زلال و پرآب که از دل کوه می‌جوشند، نام روستا را به خود داده‌اند و سرچشمه‌ی حیات اهالی‌اند.
اینجا مرز و بوم غربی ایران است؛ جایی که همیشه دروازه‌ی جنگ‌ها و مقاومت‌ها بوده. هفت‌چشمه در مسیر ایلام و ایوان قرار دارد و به همین دلیل در دوران مختلف، هم گذرگاه بوده و هم سنگر.

مردم

مردمان هفت‌چشمه، بیشتر از ایلات و عشایر کرد و لرند؛ سخت‌کوش، صریح و غیرتمند. زندگی‌شان ساده است، اما آگاهی‌شان عمیق. کار کشاورزی و دامداری، ستون فقرات این روستاست، اما آنچه آنها را متمایز می‌کند، روح عصیان و آزادی‌خواهی است.

از همان نخستین روزهای انقلاب ضدسلطنتی، هفت‌چشمه جزو روستاهایی بود که صدای آزادی را زودتر از دیگر نقاط شنید. حضور جوانان آگاه، تحصیل‌کرده و پرشور، روستا را به کانونی کوچک اما اثرگذار در ایلام تبدیل کرد.

ریشه‌های سیاسی و اجتماعی

در دهه‌ی ۵۰ و ۶۰، فقر اقتصادی و بی‌عدالتی اجتماعی در ایلام بیداد می‌کرد. رژیم شاه توجهی به توسعه‌ی این منطقه نداشت و پس از انقلاب ضدسلطنتی نیز خمینی و پاسدارانش جز سرکوب چیزی برای مردم نداشتند.
همین وضعیت، زمینه‌ی رشد آگاهی سیاسی را در میان جوانان فراهم کرد. کتاب‌ها و نشریات مجاهدین خلق در هفت‌چشمه دست به دست می‌گشت و جلسات مخفیانه‌ی جوانان روستا در کلبه‌ها و خانه‌های گِلی، به کلاس‌های آگاهی و مقاومت بدل شده بود.

هفت‌چشمه در آستانه‌ی قیام

با آغاز دهه‌ی ۶۰ و پس از قیام ۳۰ خرداد، رژیم خمینی سرکوب گسترده‌ای را در ایلام آغاز کرد. سپاه و کمیته‌ها بارها به هفت‌چشمه یورش بردند. اما این روستا نه‌تنها خاموش نشد، بلکه هر بار چهره‌ای تازه از مقاومت آفرید.

  • هدایت کریم‌بیگی، مهندس جوان و مسئول دفتر فنی استانداری، از میان همین مردم برخاست و به سازمان پیوست. او خیلی زود به فرماندهی فاز نظامی در ایلام رسید. دستگیری و تیربارانش در سال ۱۳۶۰، هفت‌چشمه را در خون غلتاند، اما هم‌زمان نام روستا را در تاریخ مقاومت حک کرد.
  • عبادالله نادری، پرستاری که با دست‌هایش به بیماران خدمت می‌کرد، در سال ۱۳۶۷ در قتل‌عام سراسری زندانیان سیاسی سربدار شد. شهادتش نشان داد که هفت‌چشمه نه فقط سنگر نظامی، بلکه سنگر انسانیت و آگاهی نیز هست.

آغاز خط خونین خانواده زمانی

مجاهدان شهید وقهرمان دلاور مردم مجاهد پرور هفت چشمه ایلام پهلوان خزعل وفلاح وحجت زمانی وعبدالله نادری وکریم بیگی

دهه‌ی ۶۰ با خون خانواده‌ی زمانی نیز آغشته شد. این خانواده‌ی مقاوم، چندین شهید به راه آزادی دادند؛ از پهلوان خزعل و فلاح تا حجت، و آخرینشان علی. خون آنان، همچون رودی سرخ، در بستر هفت‌چشمه جاری شد و روستا را به سرچشمه‌ای همیشگی از مقاومت بدل کرد.

هفت‌چشمه؛ از جغرافیا تا تاریخ

اگر امروز به هفت‌چشمه بنگری، شاید در ظاهر تنها روستایی کوهستانی با چشمه‌های پرآب باشد. اما پشت هر چشمه، قصه‌یی از خون است؛ پشت هر کوه، صدایی از مقاومت. این روستا را نمی‌توان تنها بر نقشه جست؛ باید آن را در نقشه‌ی خون و تاریخ مقاومت ایران دید. قسمت دوم ادامه دارد 

کتاب کامل را درسایت خروش جنگل در لینک زیر بخوانید 

کتاب هفت چشمه،سرچشمه خون وآزادی را از سایت خروش جنگل بخوانیدروی همین لینک کلیک کنید



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

پرده‌برداری از تئاتر خانواده‌ها شمارهٔ ۲ – چهره‌ها و مزدوران صحنه‌گردان پروندهٔ ویژه افشاگری

  پرده‌برداری از تئاتر خانواده‌ها شمارهٔ ۲ – چهره‌ها و مزدوران صحنه‌گردان پروندهٔ ویژه افشاگری کلیک کنید وتمام مطلب را از سایت خروش جنگل بخو...